مقایسه ی «حج» دکتر شریعتی با «خسی در میقات» آل احمد
چکیده
آل احمد در سفرنامه حج خود( خسی در میقات) بیشتر به توصیف مناظر و مرایا پرداخته اما دکتر شریعتی در اثر خود(حج زیباترین روح همبستگی) به رمزگشایی مناسک حج روی آورده است. او معتقد است تمام مسائل حج نمادین هستند، مسائلی که نمادین بودن آن ها به ذهن کمتر کسی خطور می کند؛ مثلاً این که کعبه در مکانی پایین تر از مناطق اطراف واقع شده است این گونه تعبیر شده است که باید از فراز به فرود آیی تا به خدا نزدیک شوی. آل احمد بارها از ظرفیت عظیم حج سخن گفته است اما در یک دو مورد جزئی فلسفه اعمال حج را بیان کرده است که این موارد در مقابل آن چه شریعتی آورده است هیچ فروغی ندارد. یکی از مسائلی که آل احمد بارها در اثر خود ذکر کرده امّا حتّی یک بار در حج شریعتی نیامده این است که مراسم حج باید در اختیار نمایندگان تمامی کشورهای اسلامی قرار داشته باشد.دکتر شریعتی به ندرت به توصیف های ظاهری پرداخته است که در این موارد هم توصیف او مختصر است و همراه است با وصف روحیّات زائران. موضوع دیگری که در اثر آل احمد به چشم می آید و در اثر شریعتی اصلاً نمود ندارد، «اعتراض» است. آل احمد به روحانیون، دفن قربانی، خرافات مذهبی و... سخت اعتراض می کند. او هم چنین به موارد غیر اخلاقی که از او یا دیگران سرزده است، اشاره می کند. یکی از مواردی که در اثر شریعتی توجه را جلب می کند، ادبی بودن متن است. می توان اثر شریعتی را شعر منثور خواند. از میان عناصر شعر عاطفه و صور خیال در سراسر متن سریان دارد و از میان صورت های خیال تشبیه و استعاره بسامد بالایی دارند او حتی از بسیاری آرایه های بدیعی هم سود جسته است. در سفرنامه جلال آرایه های بدیعی به چشم نمی آید اما از میان صورت های خیال او بیشتر سراغ کنایه رفته است چرا که به زبان مردم می نویسد.
کلید واژها:
جلال آل احمد، دکتر شریعتی، حج زیباترین روح همبستگی، خسی در میقات.مقدمه
حج در لغت به معنای «آهنگ کردن» است (منتهی الارب، به نقل از لغت نامه دهخدا، ذیل حج) هم چنین به معنی «القصدالی الشیء المعظم»(تعریفات جرجانی، به نقل از لغت نامه دهخدا، ذیل حج)؛ اما در فقه اسلامی به مجموعه ای از اعمال و مناسک گفته می شود که در مکّه و اطراف آن به جای می آورند. هر ساله هزاران نفر به مکّه مشرف می شوند و مناسک حج را انجام می دهند اما از این میان تعداد انگشت شماری هستند که سفرنامه می نویسند. ناگفته پیداست که هر یک از این اشخاص از زاویه دید مخصوص خود به حج و مناسک آن می نگرند؛ مثلاً مرحوم شریعتی در سفرنامه خود با نام «حج، زیباترین روح همبستگی» به رمزگشایی اعمال حج پرداخته و جلال آل احمد در سفرنامه خود با نام «خسی در میقات» به توصیف مناظر و مرایا روی آورده است. مقایسه سفرنامه های حج می تواند موضوع کتاب مستقلی باشد. و فراتر از آن نقد و تحلیل «حجیّات» در ادب فارسی. منظور ما از واژه برساخته «حجیّات» آثاری است که به نوعی به امر حج مربوط می شوند مثلاً غزل مولوی با مطلع:
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید*** معشوق همین جاست بیایید بیایید
(مولوی، 1363، 65)
یا قصیده خاقانی با مطلع
صبح خیزان بین به صدر کعبه مهمان آمده ***جان عالم دیده و در عالم جان آمده
(خاقانی شروانی، 1374، 368)
ما در این مقاله به مقایسه سفرنامه حج جلال آل احمد و دکتر شریعتی پرداختیم امیدواریم در آینده بتوانیم حداقل سفرنامه های معاصری را که درباره حج نوشته شده اند با یکدیگر بسنجیم.
جلال آل احمد سفر حج خود را در 21 فروردین 1343 شروع کرد. هشت و نیم صبح روز مذکور، در جده بود و یازده بعد از ظهر روز پنج شنبه 10 اردیبهشت همان سال به سمت ایران پرواز کرد. او در این سفر، سفرنامه ای با نام «خسی در میقات» نوشت. دکتر علی شریعتی در سال های 1348، 49 و 50 همراه با کارون حسینیّه ارشاد به حج مشرّف شد. او در سفر حج سال 48 با غلامرضا سعیدی و مرتضی مطهری همراه بود. بعد از این سفرها کتابی با نام «حج، زیباترین روح همبستگی» تألیف کرد که ذیلاً این دو اثر با هم مقایسه می شوند.
در آغاز کتاب خسی در میقات مطلبی از قول بایزید بسطامی و به نقل از کشف المحجوب هجویری آمده است؛ بدین مضمون که بار اوّل که به حج رفتم، فقط خانه کعبه را دیدم؛ بار دوم خانه و صاحب خانه را؛ بار سوم فقط صاحب خانه را. به سرّم فرو خواندند که اگر خود را نمی دیدی و همه عالم را می دیدی، مشرک محسوب نمی شدی. وقتی همه عالم را نبینی و خود را ببینی، مشرک هستی.(آل احمد، 1381، 3)
این پیش درآمد با محتوای کتاب هیچ همخوانی ندارد. هر خواننده ای با خواندن آن گمان می کند که آل احمد می خواهد سفرنامه ای بنویسد که از مناسک حج تفسیر عرفانی به دست دهد؛ حال آن که از این گونه تفاسیر تقریباً خبری در میان نیست و آن مرحوم بیشتر به توصیف مناظر و مرایا پرداخته است.
وقتی کتاب حج، زیباترین روح همبستگی را باز می کنیم، در صفحه عنوان آن می خوانیم:
"جَعَلَ اللهُ الَکعبَةَ البَیتَ الحَرامَ قِیَاماً لِّلنَّاسِ وَ الشَّهرَ الحَرامَ و الهَدیَ وَ القَلاِئدَ ذَلِکَ لِتعَلمُوا انَّ اللهَ یَعلَمُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَ مَا فِی الأرضِ وَ انَّ اللهَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلیِمُ"(مائده/97)
قرار گرفتن این آیه در صفحه عنوان کتاب بیانگر آن است که مرحوم شریعتی بر آن است که حج بار سیاسی یعنی قیام علیه ظلم دارد. به همین سبب بسیاری از رمزگشایی ها او از مناسک حج، بار سیاسی دارد. مثلاً او سه سنگ را که باید رمی کرد، نماز زر، زور و تزویر می داند. (حج، زیباترین روح همبستگی، بی تا، 208) و در مورد علّت این امر که حاجی باید هفتاد گلوله را از مشعر با خود بیاورد و یک هفتم آن را برای کسب پیروزی به کار برد و شش هفتم آن را برای ادامه پیروزی نگه دارد، می گوید: تا سرنوشت همه نهضت ها، سرانجام شوم همه انقلاب ها تکرار نشود.(همان، 208) همین که مرحوم سنگ ریزه ها را گلوله خوانده است، کاملاً حاکی از این است که او دست کم از این عمل برداشت سیاسی دارد.
برخلاف دکتر شریعتی، جلال سفر حجّ خود را به قصد غور کردن در مناسک آن انجام نداده است. او می گوید:
« این جور که می بینم این سفر را بیشتر به قصد کنجکاوی آمده ام، عین سری که به هر سوراخی می زنم به دیدی، نه امیدی»(آل احمد، 1381، 171) یا در جای دیگر علت سفر خود را بیشتر جست و جوی برادرش می داند تا جست و جوی خدا (همان، 173)
ناگفته نماند چندین سال پیش از سفر حج آل احمد یکی از برادران او برای ارتباط با شیعیان عربستان به آن جا رفته بود و در همان جا مرد و در قبرستان بقیع دفن شد؛ اما هدف دکتر شریعتی از رفتن به حج و نوشتن کتاب حج، زیباترین روح همبستگی، رمزگشایی مناسک حج بود، به عبارت دیگر او می خواست بگوید که عمق و باطن این اعمال ظاهری چیست. او در مقدمه کتاب خود از این که هیچ رسالتی مثل رسالت پیامبر اکرم (ص) راه انحطاط را نپیموده است، تأسف می خورد و یادآور می شود که در میان فرق دین اسلام، هیچ فرقه ای مثل تشیّع منحط نشده است و حج را زشت ترین و بی منطقی ترین عملی می داند که در میان مسلمانان هر سال تکرار می شود.(شریعتی، بی تا، صص 2 تا 5)
ناگفته پیداست منظور او از این حج زشت و فاقد منطق، حجّ کسانی است که عمق و روح آن را درک نکردند و فقط به ظواهر آن اکتفا ورزیدند؛ حج کسانی که او درباره آن ها می گوید: عمر خود را در انتظارهای بیهوده و حرف های بیهوده تر و خرید و تماشای خرید و گفتگو درباره خرید هدر می دهند (همان، 12)
او معتقد است که حج مفاهیم و معانی بسیار زیادی دارد و خدا هر چه را خواسته است به آدمی بگوید، یک جا در حج ریخته است.(همان، 19) و از این که مناسک حج سرسری گرفته می شود، ابراز تأسف می کند و می گوید: در تاریخ ما مظلوم تر از اسلام نیست و در اسلام مظلوم تر از حج (همان، 23) صرف نظر از این که او تمام مناسک حج را رمزگشایی کرده است بارها در کتاب خود، نمادین یا سمبلیک بودن آن مناسک را تذکر داده است.
-«حج یک حکم متشابه است یعنی مثل آیات متشابه تفاسیر متعددی را بر می تابد. این حکم متشابه به زبان رمزی بیان شده است. این زبان رمزی در قالب الفاظ نیست بلکه در قالب حرکات است؛ وانگهی این حرکات هم صامت هستند؛ پس فهم حج بسیار دشوار است.»(همان، 18)
-هر چه در آن به غوّاصی فرو روی به انتها نمی رسی لایتناهی است، به اندازه ای که بفهمی، معنی دارد. فقط کسی می تواند مدّعی باشد و همه اش را می فهمد که هیچش را نفهمیده است.(همان، 135)
در جای دیگر تمام مناسک حج را اشاره می داند و به حجاج تذکر می دهد که چشمشان را از آن چه این مناسک بدان اشاره می کند برنگیرند.(همان، 147) و در جایی می گوید آن که فلسفه و رمز اعمال حج را نفهمد، از مکه فقط سوغات آورده است، چنته اش پر اما خودش خالی است.(همان، 148)
با آن همه رمزگشایی و شکافتن نمادها یا سمبل ها او خود را از فهم نمادهای حج، قاصر می داند و بر آن است که فهمش به آن سوی راه نمی برد (همان، 179) و در موضعی دیگر می نویسد:« هر بار که می رفتم، می پنداشتم که همه اش را فهمیده ام. سفری دیگر تکراری بیش نخواهد بود و سفر دیگر در شگفت می شدم که سفر پیش من از حج چه فهمیده بودم.»(همان، 186)
شریعتی در کتاب حج خود به رمزگشایی کلیه مناسک حج پرداخته است، برخلاف آل احمد که فقط به توصیف آن ها روی آورد. او در کتاب خود فلسفه یا علت کامل خوانده شدن نماز در مکه، ساده بودن کعبه، شش ضلع یا مکعب بودن آن، مسّ حجر الاسود، نماز در میقات ابراهیم، وقوف در عرفات از ظهر روز نهم، ماندن در عرفات، وقوف روزانه در عرفات و وقوف شبانه در مشعرالحرام، احرام، میقات، طواف، رمی جمرات، هبوط آدم از بهشت، قربانی کردن، قربانی کردن ابراهیم اسماعیل را، هفت بار رمی جمره، وقوف پس از عید در منی، رمی پس از عید، و دهها مورد دیگر را آورده است.
به نظر شریعتی تمام مسائل حج نمادین هستند، مسائلی که نمادین بودن آنها به ذهن کمتر کسی خطور می کند. مثلاً این که کعبه در مکانی پایین تر از مناطق اطراف واقع شده است و حجاج با پیمودن سرازیری به کعبه نزدیک می شوند، این گونه رمز گشایی می شود:
ما مطابق عاداتمان گمان می کنیم در حرکت به سوی بالاست که به عظمت می رسیم. به ویژه وقتی صحبت از عظمت الهی باشد.. در مکّه این وضع برعکس است: هر چه پایین تر می روی، هر چه از فراز به فرود می آیی، به خدا نزدیک تر می شوی؛ یعنی که در فروتنی و خشوع است که به شکوه و جلال می رسی، از بندگی به بلندی می رسی.(همان، 49 و 50)
آل احمد مناسک حج را رمزگشایی نکرد امّا بارها از ظرفیت عظیم حج سخن گفته است. در جایی به لزوم معنادار بودن حج اشاره می کند:
آخر در این اجتماع باید معنایی باشد، معنایی برتر از این داد و ستد و سیاست و ادای دین و آداب و اقتصاد و حکومت و هراز الزام دیگر.(آل احمد، 1381، 89)
او در مواضع دیگری، معانی مختلف حج را این گونه بر شمرده است:
-دنیایی شدن، حقارت ها را فراموش کردن و جزء ها را در کل از یاد بردن.(همان، 37)
-خود را در اجتماع گم کردن، نه تشخّص و انفراد و انزوا (همان، 75 و 83)
-وضع گرفتن (موضع گرفتن) در مقابل غرب (همان و 100)
او در جایی از کتاب خود می نویسد:
واعظمان سمبلیک بودن اعمال حج را توضیح می داد.(همان، 58) و در پیی آن نه به سخنان واعظ اشاره می کند و نه از سخنان واعظ متنبّه می شود که نمادهای حج را بشکافد. از میان مناسک حج، او تنها فلسفه قربانی را ذکر می کند؛ به عبارت دیگر آن را رمزگشایی می نماید. او می گوید: قربانی کردن برای این است که دو سه احساس ابتدایی آدم بدوی ارضا شود:
-حیوان را بکش تا از آدم کشی دست برداری
-تمرینی است برای چاقو زدن، خون ریختن و دیدن خون
-ورزش کردن (همان، 150)
همین یک مورد فلسفه ای که جلال ذکر کرده است در مقابل فلسفه عمیقی که شریعتی از مناسک حج ارائه داده است، هیچ گونه فروغی ندارد.
اینک فلسفه قربانی کردن را از زبان شریعتی می خوانیم:
تو (ابراهیم) در رسالت، به بلندترین قلّه کمال رسیده ای امّا در بندگی هنوز ناقصی، ای خلیل خدا! ای بنیانگذار توحید در زمین! ای گشاینده راه موسی و عیسی و محمّد!
ای مظهر شکوه و عزّت و کمال آدمی! ابراهیم شده ای، اما بنده شدن دشوارتر است؛ باید آزاد مطلق شوی.
رجز مخوان که آدمی در اوج نیز هماره در خطر سقوط است و سقوط آن که بیشتر صعود کرده است، خطرناک تر، فاجعه تر(حج، بی تا، 155)
و در رمزگشایی این مطلب که چرا اسماعیل قربانی نشد؛ می نویسد:
یعنی قربانی انسان برای خدا که در گذشته یک سنت رایج دینی و یک عبادت بود، ممنوع است. در ملت ابراهیم گوسفند به جای انسان قربانی می شود.
از این معنی دارتر این که خدای ابراهیم هم چون خدایان دیگر تشنه خون نیست، این بندگان خدای اند که گرسنه گوشتند.
از این معنی دارتر این که خدا از آغاز نمی خواست که اسماعیل ذبح شود، می خواست که ابراهیم ذبح کننده اسماعیل شود و شد.
دیگر قتل اسماعیل بیهوده است و خدا از آغاز می خواست که اسماعیل ذبیح خدا شود و شد (همان، 176) و در پایان خطاب به هر حاجی می گوید:
اسماعیل تو کیست؟ چیست؟ نیازی نیست که کسی بداند، باید خود بدانی و خدا؛
اسماعیل تو ممکن است زنت باشد یا شویت یا شغلت یا شهرتت یا شهوتت و...
اکنون که آهنگ خدا کرده ای، او را در منی ذبح کن.(همان، 178)
یکی از مسائلی که در سفرنامه حج جلال به کرّات مشاهده می شود و حتّی یک بار هم در حجّ شریعتی نیامده، «ضرورت بین المللی کردن مراسم حج» است؛ یعنی مراسم حج را باید در اختیار نمایندگان تمامی کشورهای اسلامی قرارداد نه این که تنها در دست دولت سعودی باشد. او در چهار موضع از کتاب خود فواید این امر را بر می شمارد:
-می توان ماشین های بین منی و عرفات را برچید و همه را پیاده به راه انداخت. فقط پیرها و علیل ها را باید آخر دست سواره فرستاد تا مزاحمتی ایجاد نکنند.(آل احمد، 1381، 14)
- می توان شرطه های عرب سر چاه زمزم را که با کلاه و نشان و هفت تیر حضور دارند، جمع کرد تا سر چاه زمزم آن رنگ و نشان و سلاح را ندید و زیر بلیط حکومت سعودی نبود (همان، 88)
-می توان به حج، نظم، تسهیلات، آداب و نوجویی داد و آن را از حالت بدویت موتوریزه در آورد.(همان، 116)
-می توان از درآمد فروش گوشت قربانی بسیاری از مشکلات عالم اسلام را حل کرد و این امر با بین المللی کردن حج مقدور خواهد شد.(همان، 122)
مهم ترین نکته ای که در خسی در میقات به چشم می آید، بسامد بالای توصیفات مناظر و مرایاست و انگشت شمار بودن ذکر علت یا فلسفه مناسک، درست برعکس حج دکتر شریعتی. آل احمد بسیاری از مکان ها، انسان ها و اعمال را به خوبی با ذکر جزئیات توصیف کرده به گونه ای که تجسّم آنها را سهولت بخشیده است.
توصیفاتی نظیر احد، بازار شهر احد، مسجد النبی، خال کوبی های زنان، یکی از همراهان، باغ مرجان، زنک سیاه، هوا، استحمام در باغ، یونجه، دو کتابخانه، مسجد قبا، یمنی ها در سعی، چاه زمزم، قبرابوطالب و قبور دیگر، تقصیر، پیرمرد ساروی، عرفات، منی، مسلخ منی و ... در اثر او به چشم می آید. مثلاً در توصیف احد می نویسد:
«احد ییلاق مانند مدینه است. پر از آب و آبادانی. نخل های کهنه و نو همه جا دوام نباتی را حفظ کرده و آبادی وسط دره ای که مقابر شهدا در مصبّ آن است؛ بالا رفته در دامنه کوه و گاو چاه های آباد و متروک فراوان و هق هق موتور پمپ ها از هر سو کشیده و با ضربی کند، به یکی از آنها سر کشیدم، به کم عمقی و پر عرضی گاو چاه های دشت گرگان.(همان، 50)
دقت او در توصیف خال کوبی های زنان، دقت بیهقی را فرا یاد می آورد. «پیر زنکی ریز نقش آب سبیل می کرد، یک چاه از دستش گرفتم. پشت دست هایش تا بیخ ناخن خال کوبیده بود و روی صورتش نیز، از زیر چشم تا زیر چانه، حتی روی حلقوم و همه خال ها ریز و گل و بوته مانند، یادم است چند روز پیش هم یک زن خال کوبیده دیگر را دیدم که ماری زیر گلو داشت. سر مار در گودی زیر چانه نقش و دُمش تا وسط سینه فرورفته و پنهان.»(همان، 52)
اما مرحوم شریعتی به ندرت به توصیف ظاهری پرداخته است؛ مثل توصیف مکّه، عرفات و مردلفه. او در وصف شهر مکّه می گوید:
«اینک شهر کاسه بزرگی و دیوارهای پیرامونش همه کوه، و هر خیابانش، کوچه اش پس کوچه اش، دره ای، شکاف کوهی، بازه ای که از همه سو به کف این آشیانه بزرگ کوهستانی سرازیر می شوند. این جا مسجد الحرام است، وسطش کعبه.»(حج، زیباترین روح همبستگی، بی تا، 49)
توصیفات ظاهری آن مرحوم همراه است با بیان روحیات زائر:
«از پنج وخم های درّه سرازیر می شوی؛ از هر پیچی که می گذری، دلت فرو می ریزد که: اکنون کعبه! در آستانه مسجد الحرامی، اینکه کعبه در برابرت! یک صحن وسیع، و در وسط یک مکعب خالی و دگر هیچ! ناگهان بر خود می لرزی، حیرت و شگفتی! این جا... هیچ کس نیست، این جا هیچ چیز نیست، حتی چیزی برای تماشا: یک اطاق خالی! همین! احساست بر روی پلی قرار می گیرد از مو باریک تر، از لبه شمشیر برّنده تر! قبله ایمان ما، عشق ما، نماز ما، حیات ما و مرگ ما همین است؟ سنگ های سیاه و خشن و تیره رنگی بر روی هم چیده و جرزش را با گچ، ناهموار و ناشیانه بندکشی کرده و دگر هیچ! ناگهان تردید یک سقوط در جانت می دود!»(همان، 51 و 50)
گاه توصیف ظاهری او بسیار کوتاه است مثلاً قربانی را در یکی دو سطر چنین بیان کرده است:« روز دهم( عید قربان) رمی و ذبح پایان گرفت. کاری که تا ظهر خاتمه می یابد اما سه روز تمام را باید این جا وقوف کنی»(همان، 96) در حالی که آل احمد چندین صفحه را به قربانی اختصاص داده است و از دره منی، مسجد خیف، بلندی جمرات، پرچم های راهنما، خشونت سیاه ها و اعراب، مسلخ، بی رحمی حجاج در کشتن حیوانات، دفن لاشه های قربانی با بولدوزر، اعتراض به عمل مذکور، ضرورت بین المللی کردن حج سخن گفته است.(آل احمد، 1388، 118 تا 125)
موضوع دیگری که در سفرنامه حجّ جلال به چشم می آید، اعتراض اوست. این موضوع اصلاً در حجّ شریعتی نیست؛ چرا که او غرق در رمزگشایی حج است. آل احمد به موارد زیر اعتراض می کند:
-روحانیون: به روحانیون که کارشان فقط بیان مسائل شکیّات، غسل، تطهیر و نجاست است، سخت می تازد و می گوید: تا کی باید مذهب را به دسته آفتابه بست و در حوزه نجس و پاکی محصورش کرد؟(همان، 64)
-دفن قربانی: به این مسئله که حیونات ذبح شده را با بولدوزر دفن می کنند و آن ها را به شکل کنسرو، منجمد یا نمک سود در نمی آورند و برای فقرای عالم نمی فرستند، سخت اعتراض می کند و آن را در «اسراف وحشیانه» می خواند.(همان، 122)
-خرافات مذهبی: به فرهاد میرزا(صاحب سفرنامه حج با عنوان هدایه السبیل) می تازد که چرا در دریا تربت ریخت تا طوفان آرام شود. و وضعیت ایران عصر خود را نتیجه افکار رجالی هم چون فرهاد میرزا می داند که قبل از او می زیستند و می گوید: این ها بوده اند رجال فهمیده ی زمان ما درصد سال پیش که کار ولایت این جوری از آب درآمده(همان، 147)
-عدم رعایت بهداشت در مکّه (همان، 148)
-بی نظمی حجّاج ایرانی: بعد از این که مأموران سعودی آن ها را به خط کرده، به محض این که سرشان دور شد، عین یک گلّه گوسفند می ریزند با هم (همان، 175)
-بی ادبی حجّاج ایرانی: به خاطر گم شدن کفش یا لنگه به لنگه شدن آن یا گم شدن انگشتری چه فحش ها و فضیحت ها که نثار هم نمی کنند.(همان، 150)
و در جائی دیگر به مراسم حج اعتراض می کند و آن را بدویت موتوریزه می خواند.(همان، 126)
مسئله دیگر که در سفرنامه جلال به چشم می آید ذکر موارد غیر اخلاقی است که از خود او سر زده است یا دیگران:
-زنی را توصیف می کند و می گوید دلم برایش رفت (همان، 14)
- از بدن زنی سخن می گوید که از زیر عبای سیاه نازکش پیدا بود.(همان، 47)
-عربی میان چنان رفت و آمدی، پای رمی جمره مشغول قضای حاجت بود.(همان، 127)
-ورق بازی جوانان لبنانی در منی در کنار چادر جلال و همراهان او، در حالی که مرد پاکستانی هم مشغول روضه خواندن در آن چادر بود.(همان، 13)
-لبخند زدن به دختران (همان، 136)
-بیرون انداختن دختر پروپاچه خود را از زیر عبا (همان، 148)
-برگرداندن یکی از حجاج ایرانی به خاطر بازی کردن با پایین تنه خود در حالی که مناسک حج را به اتمام نرسانده بود.(همان، 130)
یکی از مواردی که در حجّ شریعتی به چشم می آید، ادبی بودن متن است. اگر اثر آن مرحوم را یک شعر منثور مفصّل بخوانیم، سخن گزافی نگفتیم، از میان عناصر شعر عاطفه و صور خیال تقریباً در سراسر متن سریان دارد. از میان صورت های خیال، تشبیه و استعاره از بسامد بالایی برخوردارند:
-ناگهان احساس می کنی که کعبه یک بام است، بام پرواز احساست.(تشبیه بلیغ و استعاره مکنیه)
-وارد مردم می شوی در گرداب خلق، چون قطره ای محو می شوی و می مانی.(تشبیه بلیغ اضافی و تشبیه مرسل مفصل)
-دیدار این همه عظمت دشوار است. شانه های نازک احساست چگونه می توانند تاب آورند؟(استعاره مکنیه و تشخیص)
-تشبیه مرکب:
اینک کعبه است در میانه گردابی، گردابی خروشان که چرخ می خورد و کعبه را طواف می کند. آفتابی در میانه و برگردش هر یک ستاره ای (همان، 61)
استعاره:
چرا ایستاده ای ای شبنم در کنار این گرداب موّاج خوش آهنگ که با نظم خویش، نظام خلقت را حکایت می کند.(همان، 64)
از کنایه بسیار کم استفاده کرده است:
ای ابراهیم! ابلیس در زیر سنگ باران مصمّم و مستمّر تو به زانو در آمد، فلج شد. او برای هر چه بیشتر رنگ ادبی دادن به متن از آرایه های بدیعی هم چون پارادوکس و عکس سود جسته است.(همان، 181)
صدای سکوت را به خوبی می شنوی (همان، 122)
-حج تو و بلندترین قله کمال تو، ایده آل زندگی تو و زندگی ایده آل تو (همان، 1 و 12)
هم چنین بارها آرایه تضمین را به کار گرفت:
در ص 80 ترکیب معروف سهراب سپهری(صدای پای آب)(سپهری 1368، 267) در ص 107 جمعه معروف آندره ژید (بکوشید تا عظمت در نگاه تو باشد نه در آن چه بدان می نگری)(ژید، 1371، 21) و در ص 120 بیتی از سعدی (آندرون از طعام خالی دار/ تا در آن نور معرفت بینی) (گلستان سعدی، 1366، 185) و در ص 227 مصراعی را از سنایی (به هر چه از راه و امانی چه کفر آن حرف و چه ایمان)(سنائی، 1362، 51) آورده است.
اگر از حیث ادبی بودن به سفرنامه حج جلال بنگریم، می بینیم که او سراغ بیان رفته است نه آرایه های بدیعی، برخلاف دکتر شریعتی که به هر دو مورد چشم داشته است: به جرأت می توان گفت که بسامد کنایات در خسی در میقات جلال بیشتر از حج شریعتی است و علت آن هم این است که جلال به زبان مردم می نویسد و زبان مردم سرشار از کنایات است:
-حمله دارمان خیلی یک شاهی صنار می کند.(خسی در میقات، 1388، 29) یعنی؛ خسّت به خرج می دهد.
-مردک راننده سرقوز افتاده بود.(همان، 17) یعنی؛ لج کرده بود.
-مدعی بود که سبیلش را چرب کرده (همان، 77) یعنی؛ به او رشوه داده بود.
استعاره مصرّحه در سفرنامه حج جلال تقریباً مشاهده نمی شود اما استعاره مکنیه آن هم از نوع تشخیص به چشم می آید:
از یکی دو فرسخی مدینه دکل های برق فشار قوی شروع کرد به رژه رفتن (همان، 119)
-نخلی بغل مناره به رقابت ایستاده (همان، 31)
تشبیه در اثر یاد شده زیاد است هم از نوع مفرد، هم از نوع مرکب:
-دیوار قبر حوّا قطور بود و دراز عین دیوار کوتاه یک یخچال کهنه (همان، 11)
-گنبدهای مکّر مسجد الغمامه هم چون خانواده ای کوچک و بزرگ، گردهم نشسته (همان، 31)
-حضور قبور رجال مذاهب مختلف اسلام در یک جا در حکم شاهانی بوده که در گلیم محصور این اقلیم خاکی نمی گنجید.(همان، 36)
-آفتاب که تازه برآمد، طشتی بود برنجی پشت پرده ای از غبار(همان، 47)
آل احمد یکی دو جا سخنانی دارد که اندکی رنگ و صبغه عرفانی دارد. مثلاً آن جا که خود را خسی می داند که به میقات آمده است و نه کسی که به میعاد آمده و در ادامه «وقت» را ابدیت می داند و میقات را در هر لحظه ای هر جا (خسی در میقات، 1388، 76) امّا بسیاری از رمزگشایی های شریعتی رنگ عرفانی دارد مثلاً آن جا که خطاب به حاجی می گوید اسماعیل تو کیست:« هر چه تو را در انجام مسئولیت در کار برای حقیقت، سد شده است، بند آزادیت شده است، پیوند لذتی شده است که تو را به ماندن با خویش می خواند، همچون غل جامعه به زمین استوارت بسته است، نمی گذاردت بروی، همان که با ابلیس همداستان می شوی تا نگهش داری.»(حج، زیباترین روح همبستگی، بی تا، 178)
پی نوشت ها :
1- دکترای زبان و ادبیات فارسی.
-حج زیباترین روح همبستگی، علی سبزوارزاده، بی جا، بی نا، بی تا.
(لازم به ذکر است که مرحوم علی شریعتی در زمان حکمرانی رژیم گذشته آثار خود را به اسم هایی چون علی سبزواری، علی مزینانی، علی سبزوار زاده، علی اللهیاری و... منتشر می کرد.)
-خسی در میقات، جلال آل احمد، تهران، معیار علم، چاپ پنجم، 1388
-دیوان حکیم ابوالمجد مجدود بن آدم سنائی غزنوی، به سعی و اهتمام مدرس رضوی، تهران، انتشارات سنائی، چاپ سوم، 1362.
-دیوان خاقانی شروانی، تصحیح دکتر ضیاء الدین سجادی، تهران، انتشارات زوار، چاپ پنجم، 1374.
-کلیات شمس یا دیوان کبیر، مولانا جلال الدین محمد مشهور به مولوی، با تصحیحات و حواشی بدیع الزمان فروزانفر، تهران، امیرکبیر، چاپ سوم، 1363.
-گلستان سعدی، به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر، تهران، انتشارات صفی علیشاه، چاپ چهارم، 1366.
-لغت نامه دهخدا، علی اکبردهخدا، تهران، مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم از دوره جدید، 1377.
-مایده های زمینی، آندره ژید، ترجمه جلال آل احمد و پرویز داریوش، تهران، انتشارات اساطیر، چاپ سوم، 1371.
-هشت کتاب، سهراب سپهری، تهران، کتابخانه طهوری، چاپ هشتم، 1368.
منبع مقاله :
بشیری، محمود؛ (1390)، جلال پژوهی(مجموعه مقالاتی درباره آرا و اندیشه های جلال آل احمد به قلم گروهی از نویسندگان)، تهران: نشر خانه کتاب، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}